سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : علی اکبر لطیفیان
نوع شعر : مدح
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : ترکیب بند

ســائـل لـطـف نـوشـتـنــد بــنـي آدم را           سـرِ اين سـفـره نشاندند همه عـالـم را

صبح فـردا عجـبي نيست اگر بنـشانند           يك طرف آسيه و يك طرفت مـريم را


حسِ معـراج نشينيِ من اين است فـقط           گـوشـه اي از حـرمت پهن كنم بالـم را

مثل يك عرش براي تو حرم ساخته اند           كاش ميشد حرم حضرت زهـرا هم را

بـا گـدايـي حــرم فـخــر بـه دنــيـا داريــم

هـرچه داريم از اين دخـتـر مـوسي داريم

 قصد كـردي بكِشي و بكِـشاني همه را           تا به معـراجِ بـلـنـدت برساني همه را

به خـدا ذره اي از خانمي ات كـم نشود           چه براني همه را و چه بخواني همه را

تـربت پـاي تو بـودن چه به ما مي آيـد           پس چه بهتر سر راهت بنشاني همه را

يك دو قـربـاني ما نيـسـت بـرازنـدۀ تو           وقـت آن است بـيـايـي بستـاني همه را

بـشـكـنـد گـر سـر عـشـاق فــداي سـر تــو

هـمـه ي ما به فـداي نـخـي از مـعـجـر تو

ما گـدايـيـم هـمـه وقت نـظـر داشـتـنت           خـاك پـايـيـم هـمه وقـت گـذر داشتـنت

عـلـم شـد تـربت سـجـادۀ بيت الـنّورت           حوزۀ علـمـيه شد لطف سحـر داشتنت

يك نفس در جگرت سوخت و شد روح الله           بركت داشت چقدر، آهِ جـگـر داشتـنت

فتنه اي آمد و چون فاطمه جمعش كردي           اي به قـربان تو و سينه سپر داشـتـنت

در طريقت نفس از پا كه بيفتد خوب است

سير معـراج به اينجا كه بيفـتد خوب است

گـاه بابا سخنش را به تو تنها مي گـفت           چون نبي گرچه علي داشت به زهرا مي گفت

 جايگـاه تو چنان در نـظـرش بالا بود           جـاي آن داشت به تو اُمِّ ابيهـا مي گفت

دست خطِ تو كه مي ديد فقط مي بوسيد           تا كه يادِ تو مي افتاد "فـداها" مي گفت

عمه ي كرب و بلا در تو تجـلي كرده           بايد اين آينه را زينب كـبـري مي گفت

بر روي چشم همه جاي شما محفوظ است

احترام تو در اين شهـر خـدا محفوظ است

مطمئن باش در اين شهر پريشان نشوي           بي بـرادر نـشـوي پـاره گريبان نشوي

مـطـمئـن باش كـسي سنگ نمي اندازد           از عبورت ز سر كوچه پشيمان نشوي

محملت بر روي چشم همگان جا دارد           بـه خـدا مـورد آزار مـغـيـلان نـشـوي

آن قـدر پوشيه و حـله سرت مي ريزند           زير يك معـجـر پاره شده پنهان نشوي

زيـور آلات تـو را مردم اينجا نـبـرنـد           وسـط خـيـمـۀ آتـش زده حيران نشوي

محملت شـعـله ور از واژۀ غـارت نشود

حَـرمـت بـستـه به زنجـير اسـارت نشود

نقد و بررسی

 ابیات زیر به دلیل ایرادات محتوایی یا غلوهای غیر قابل قبول حذف شد



در ضريحـت شـرف آدميـت ريخته اند         پس محال است كه آدم نكند آدم را



همه بالـفـعـل مسيـح اند اگـر پخش كنند        نفس ِ دخـتـر موسايِ مسيـحا دم را



ريشه هاي دلِ ما رشته اي از چادر توست       چادرت را بتكان تا بتكـاني همه را



آمـدي مــردم ايـران به نـوايـي بـرسـند        ورنه جزاينكه بهانه ست سفر داشتنت



خبر از عصمت بي چون و چرايت ميداد       هر امامي كه مقامات شما را ميگفت



بیت زیر نیز ابهام داشته و مقصود شاعر به درستی معلوم نیست



يك دو قرباني ما نيست برازنده ي تو             وقت آن است بيايي بستاني همه را